۱۳۹۳ مهر ۲۷, یکشنبه

می آرمت از لابه لای جان به دفتر


می نویسم از تو 
پر است از شور عشق
چه دلنوشته تازەای!
روحم می خندد.
 با هیجان به دوستی نشانش می دهم
با تردید نگاهم میکند
می خندد: این که همان است که چند وقت پیش نوشته بودی!
با ناباوری به او خیره میشوم 
لبخند میزنم و در دلم میگویم 
حق دارد طفلک 
 او کلمه و جملەی تکراری می بیند 
و من تو را در دلنوشتەهایم نفس میکشم
دلنوشته