کاش می شد سکوت رو هم نوشت. کاش میشد لطافت یه لبخند آروم رو هم نوشت، کاش میشد با واژهها نشون داد کجا داری لبخند تلخ می زنی و کجا دلخوری، کاش میشد فریاد رو نوشت، کاش می شد نشون داد وقتایی که دلت میخواد یه کوچولو قهر کنی و چیزی ننویسی، و بعدش با یه نگاه زیرزیرکی خندهت میگیره و آشتی میکنی، عین بچهها، رو هم نوشت. کاش میشد کودکی رو نوشت. کاش میشد این حس رو نوشت مثل وقتی که یکی بهت یه چیزی میگه و تو فقط دوست داری بهش یه نگاه معنی دار بکنی، کاش میشد نگاه رو هم نوشت. کاش میشد پرید تو آغوش واژهها و یه دل سیر بارید، کاش میشد به راحتی نگاه به طرفت بفهمونی که منکه میفهمم تو چی میگی اما به روم نمیارم که نرنجی، یا حتی کاش میشد با کلمات هم نگاهی که رنگ دوست داشتنه رو خوند با اون برق مخصوصش که دل آدمو از جا میکنه.کاش میشد از واژهها هم به راحتی آیکونهای یاهو مسنجر استفاده کرد.کاش میشد یه واژههایی بودن که نیاز به توضیح نداشتن آخه گاهی توضیحت اونی نمیشه که دلت میخواست بگی.....کاش میشد نجوا رو نوشت.
آره راس میگی منکه همهشو گفتم، منکه باز راحت پریدم تو آغوش واژهها، اما کاش میشد این قهر و آشتی ها رو این کودکانهها رو این سکوت و فریادها رو این حس ها رو بدون وساطت واژه هم نوشت به راحتی یک نگاه از سر مهربونی یا از سر عشق.... کاش میشد دیوونگی رو هم نوشت.
دلنوشته