دل نوشته
۱۳۹۱ دی ۹, شنبه
شوالیه
چه غریبانه و باشکوه
در تکاپوی عشق
دربار را به آتش کشید
گمنام آمد
نشانی نه بر زره داشت
نه بر اسب
........
در سکوت آمد
در تاریکی گم شد
اشکی بر گونەای گذاشت
و یادی در دل
شوالیەی بی نام
دلنوشته
۱ نظر:
مهسا در حالیکه چشم به راه شوالیه بود گفت...
چقدر این نوشته ات متفاوته بیان
دوستش داشتم.
۱۰ دی ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۵۵
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
چقدر این نوشته ات متفاوته بیان
دوستش داشتم.
ارسال یک نظر