هیچ شده تا حالا سر دوراهی قرار بگیری؟ خیلی سخته. وقتی که قدرت تصمیم گیری نداری ، وقتی توی دلت هزار و یک حرف نگفته و هزار و یک راه نرفته داری و از همه بدتر سر یه دوراهی هستی که نمیدونی کدوم راه رو باید انتخاب کنی . خدا خدا میکنی یکی بیاد دستش رو بذاره رو شونههات سرتو بچسبونه به سینهش و دستهات رو محکم توی دستش نگه داره و به صدای هق هق گریههات گوش بده و بعد با صدای آرومش بهت بگه آروم باش ، نترس ، بیا ، با من بیا ، من راه درست رو بلدم و بهت نشون میدم ، تا من هستم از هیچی نترس. با من بیا من نمیذارم تنها باشی نمیذارم بترسی نمیذارم راه رو اشتباه بری . و بعد دستت رو بگیره و با قدمهای استوار تو رو به راه درست ببره و تو دیگه از هیچی نترسی حتی از هجوم تنهایی.....
حتی از شبیخون غم و با او محکم قدم برداری و هر لحظه بر محکمی قدمهات افزوده کنی و دلت هم قرص بشه با هر قدم که پیش میری....
و دیگه نترسی از اینکه سردرگمی و دیگه نترسی اگه بازم جلو رات دوراهی سبز بشه ، اونقدر محکم بشی و کامل که بتونی راه رو از بیراهه تشخیص بدی .
چهقدر تنهایی بده چهقدر تنها سر دوراهی موندن بده چهقدر بده وقتی نزدیکترین و عزیزترین کسانت تورو سر دوراهی تنها میذارن و میرن پی کار خودشون......
دلنوشته
۲ نظر:
با سلام
هر چه میخوانم، باز مثل اینکه در بدست آوردن معنای آن عاجز هستم و کمک میخواهم.
الا بذکرالله تطمئن القلوب
جز با یاد خدا دلها آرامش نمی یابد.
یا حق
کاش میتونستم ذره ای از تنهائیت رو کم کنم و کمی از بار غمت رو بدوش بکشم.
کاش . کاش . کاش
یا حق
ارسال یک نظر