۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

گنگ مغموم


دلم شعر می خواهد
بی ویرایش
با بوی ناب آرامش
خوابهای ندیدە
راههای نرفته
حرفهای نگفته
بغضهای نشکسته
.
.
.
.
دلم آغوش می خواهد
و یک دل سیر گریه
یک دامن اشک
ترنم باران
ملودی باد
و غروبی دلگیر
.
.
.
.

حالم اصلن بد نیست
تکیه بر دیوار استوار قدیمی
تنها چند قطره اشک
دستی و خیالی
چند سطری شاملو
تا سپیدەدم ....

و بغضی که رخت بربست
دلنوشته

۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

ناگفته


هزاران شعر نگفته در لابلای شاخەها
آشیانه کردە است
دست ببرم برای گرفتنشان
هجوم دلی پریشان و سرگشتە
سرانگشتانم را می چیند
بیا و خوبی کن !
سنگینی این واژەها را
از روی دوش خستەاش بردار
بگذار جوانه بزنند
این شاخەهای آبستن شعر
بگذار آرام بگیرد
این شاعر شعر نگفتەی لال
دلنوشته