۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

در دوردست



من در دوردست ترین شاخەی درخت نشستەام
در تبعیدگاه تو
به جرم تنهایی
روزهایی از همینجا
روی این شاخەی لرزان درخت
واژەهایم را به دست باد می سپردم
به مقصد خیال تو
و اکنون روزهاست
سکوت پیشە کردەام
..........
من تمامی واژەها را جمع خواهم کرد
تا روزی
طولانی ترین غزل عشق را بسرایم
دلنوشته

۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

خدایا


خدایا چەقدر زیبایی که اینهمه زیبایی رو آفریدی
و چەقدر مهربونی که ما اینهمه زیبایی رو نمی بینیم و بهمون لبخند میزنی
و چەقدر صبوری که لبخندتو نمی بینیم و باز هوامونو داری
دلنوشته

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

تۆ ئەڕۆیت و لەگەڵ خۆتا زۆر شت ئەبەی
من ئەمێنم و تەنیایی هۆنراوەکانی دڵم
دلنوشته

۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه