۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

از دوست به دوست


اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی نادوست، و برخی دوستدار که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد.

و چون زندگی بدین گونه است، برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی، نه کم و نه زیاد، درست به اندازه، تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد، که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد، تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی نه خیلی غیرضروری، تا در لحظات سخت وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند چون این کارِ ساده ای است، بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.

و امیدوام اگر جوان كه هستی خیلی به تعجیل، رسیده نشوی و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

امیدوارم سگی را نوازش کنی به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.

چرا که به این طریق احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.

امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی هرچند خُرد بوده باشد و با روئیدنش همراه شوی تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی زیرا در عمل به آن نیازمندی و برای اینکه سالی یک بار پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است. فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد دیگر چیزی ندارم برابت آرزو کنم. ..........

ویکتور هوگو

۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

شادمانه


کاش می دانستم راز پنهان

آن چشمان معصوم را

که پشت هزاران لبخند

ابرهای دلتنگی

آسمان شعرش را پوشانده‌اند

آری

کاش می دانستم راز غمگین آن چشمان در پشت کدامین ابر پنهان است........


دلنوشته
تقدیم به شادمانه‌ی خودم که همیشه شادمانه میخواهمش

خواب


خواب می بینم

دستان مهربانت را

بر شانه‌های لرزان دلتنگی ام می نهی

و گیسوان سیاه غم را از روی پیشانی ملتهبم

با انگشتانت کنار میزنی

ناگاه نوری به چشمانم می تابد

از خواب می پرم

هراسان می جویمت

نیستی

کجایی؟

ای مهتاب شبهای دلتنگی و غم

دلم تنگ است

می بینی؟


دلم سخت تنگ است

سنگین است

بی تو چگونه تاب بیاورمش؟


دلنوشته

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

تو به من بیاموز


پی تو می گردم درون واژه‌ها

بهتر بگویم

پی واژه‌ای می گردم برای گفتن از تو

در هرجا در هر آن

سطر به سطر واژه به واژه

تورا می یابم اما

نمی توانم بنویسمت

تو هستی اما

نمی یابمت

آغوش پر از مهرت حس کردنیست اما

نمی توانم در آغوشت بگیرم

واژه‌ها را به کناری می نهم

تا فقط تو بمانی

فقط خود خودت

تو به من بیاموز که چگونه ساز زندگی را خوش آهنگ بنوازم

آنچنانکه تو نواختی

تو به من بیاموز که چگونه بنویسمت

چنانکه به دیگران آموختی که بنویسند "آب ، بابا"

به من نیز بیاموز " مادر"

دلنوشته




۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

از این شاخه به اون شاخه!


خودت که می‌دانی... وقتی آدم خیلی دلش گرفته باشد از تماشای غروب لذت می‌برد.

تا حالا چند تا گل بو کردی؟ چه حالی میده چشماتو ببندی و یه گل رو با تمام وجودت بو کنی جوریکه دیگه دلت نخواد نفس آغشته به بوی گل رو از توی ریه‌هات بدی بیرون.

آخ که چه‌قدر دلم آرامش میخواد. آخ که چه‌قدر دلم برای اون سالهای دور تنگ شده ، اون وقتهایی که بزرگترین دغدغه‌م این بود که فردا که از خواب پا میشم آدم برفیم آب شده باشه.

دلم میخواد بنویسم و بنویسم و بنویسم .......

دلم میخواد همه‌ی حرفهای دلمو بنویسم ، همین امشب ، اما اینقدر حرفهام زیادن که نمیتونم بهشون نظم بدم و درست و حسابی بیارمشون روی کاغذ.

امشب باز رفتم سراغ عشق قدیمی و دوست داشتنیم شازده‌ کوچولو. وای که چه‌قدر همیشه دلم میخواست شازده‌ای باشم. هنوز هم دلم میخواد و همه‌ی تلاشم هنوز همینه . باز امشب یه چیز تازه ازش یاد گرفتم : " اگر کسی گلی را دوست داشته باشد که تو کرورها و کرورها ستاره فقط یک دانه ازش هست واسه احساس خوشبختی همین قدر بس است که نگاهی به آن همه ستاره بیندازد و با خودش بگوید: «گل من یک جایی میان آن ستاره‌هاست»"

شازده چه‌قدر حرفهات خوبه. چه‌ خوبه شازده‌ای بودن.

چه‌قدر با همه خوب برخورد کردی ، همه‌شون برات عجیب بودن اما بهشون احترام گذاشتی.

منم از این رفتارت باز مثل همیشه درس می گیرم و با همه‌ی گیج شدنهام باز هم به طرز فکرش احترام میذارم و چیزی نمیگم.

برای امشب دیگه بسته ، به اندازه‌ی تمام عمرم ناگفتنی دارم که اگه بخوام بگم ......

دلنوشته



۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

.....

مامان میشه امشب بیایی پیشم؟ یه دنیا باهات حرف دارم......... قد دلتنگی نبودنت . قد سختی رفتنت . قد دلم ....مامانی یا تو بیا یا .......

سلام



سلام دلم


حالت خوبه؟


چرا اینجوری نگام میکنی؟ آره میدونم سوالم بی مورد بود. میدونم خوبی اما هنوز گرفته‌ای. میدونم هنوز گیجی. اما ... قرار شده قوی باشی. قول دادی ، مگه نه؟ پس یه کم آروم باش. به خاطر دلت به خاطر کسی که بهش قول داده‌ بودی که قوی باشی و همیشه لبخند بزنی. میدونم که برات سخته. میدونم توقع خیلی زیادیه که تو اوج این غم بیرحم و لعنتی مجبورت کنم که بخندی و خم به ابرو نیاری. اما تو سخت تر از اینهاش رو هم تاب آوردی. یادت رفته؟ هنوز خیلی ازش نگذشته، هنوز جای زخمش هست هنوز از زخمی که فروردین به دلت خورد داره خون میچکه اما تو که غم به اون بزرگی رو تاب آوردی ، حالا چرا اینقدر بیتابی میکنی؟ توروخدا یه کم آروم باش. به خدا توکل کن. دعا کن . دعا کن که همه‌ش یه سوءتفاهم زشت و پلشت باشه. خواهش میکنم دیگه اینقدر ضجه نزن تا منم اینقدر بغض نکنم. چشمام داره میسوزه اینقدر به گریه‌م انداختی. بسته دیگه. خسته نشدی؟


باز چیه؟

آره راس میگی ، من که جای تو نیستم ، شاید اگه یکی دیگه جای تو بود بدتر از اینی بود که تو الان هستی، میدونم ، حق داری. ولی سعی کن. سعی کن که قویتر باشی . اینجوری بهتر میتونی فکر کنی و تصمیم بگیری. اینقدر یه گوشه کز نکن پاشو یه نفس عمیق بکش و رو کن به خدا و ازش بخواه که کمکت کنه. اگه نمیتونی به کسی چیزی بگی، به خدای مهربون که میتونی بگی. مگه نه؟ پس به خاطر همه‌ی دلهایی که دوستت دارن بازهم قوی باش تا منم کمی آروم بشم.......

دلنوشته

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

چرا؟


دلم تنگ است

میدانم

اما

سکوت می کنم

لب از لب بگشایم

خیلی چیزها میشکند

سکوتم

بغض سنگینم

غرور بلورینمان......

اینها که بشکنند

تو هم می شکنی

تویی که اسطوره‌ای

تویی که اکنون بیش از پیش شکننده‌ای

این راز سنگین را

بر روی شانه‌های نازک و لرزان دلم می نهم

و آنرا تنهایی به دوش می کشم

تنهای تنها

تا بغضم نشکند

تا تو نشکنی

تا ما نشکنیم

سکوتی میکنم سنگین تر از مرگ

به درازای زندگی

چیزی از من نپرس

این غم سراپای دلم را فرا گرفته است

اما

از آن من نیست

امانت است

بر دوش دلم

گیجم و ساکت

همین........

فقط نپرس چرا......

دلنوشته

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

ترجمه متن آهنگ زیبای رفعت ال رومان

تو نمی توانی بفهمی چه ها میکشم
از نبودنت محبوب من
سوال هایی که تمامی ندارند، شبی که بسیار درازست
آن اندیشه ها ،دل شکستگی ها
تو ، سهم بزرگ جوانی من تو، مفهوم جوانی منی
ما چه چیز هایی را که باهم زندگی نکردیم
مانند یک کتاب رمان قطور
لحظه رفتن تو
دیوانه می شوم
نمی توانم آرامش داشته باشم
دپرس می شوم و دلم میگیرد
و تو نمیدانی دیگر چه ها که بر من میرود
ببین چه میگویم ، پنهان نمی کنم از تو
بی تو زندگی برایم سخت است
هر لحظه در قلب منی هر لحظه در دل منی
ترا دوست دارم، دوست دارمت
بی تو زندگی نمی توانم، بی تو هیچم
بی تو زندگی برایم سخت است
هر لحظه در قلب منی هر لحظه در دل منی
و ان لحظه فرا می رسد
آن لحظه ای که نمی توانم زنده بمانم
کدام حال ترا از همه بیشتر دوست دارم؟
میدانی محبوب من؟
کمی که مینوشی و سرت گیج میرود
و وقتی آن حالت رو به من توضیح میدهی
و بعد که به چشم هم خیره میشویم
شادمانی که در چشمانت هست
و بعد که در آغوشم میگیری و می پرسی
که چقدر ترا دوست دارم
از لحظه رفتنت جسارتم به پایان میرسد
و اهداف و آرزو هایم به دور دست ها می پرند
سوالها یم تمام نمی شود و دل تنگیم آرام نمی گیرد
آن اندیشه ها ،دل شکستگی ها ....
ببین چه میگویم.....

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

دوستت دارم


Sen bilemezsin ne çektiriyor

Yokluğun bana sevgilim

Bitmez sorular uzar geceler

O düşünceler üzüntüler

Sen gençliğimin büyük parçası

Sen gençliğimin anlamı

Biz neler neler yaşadık beraber

Kalın bir roman kitap gibi

Sen gittiğin an

Çaresiz kalım aklım karışır

Rahat edemem

Moralim bozulur canım sıkılır

Sen bilemezsin daha neler

Bak ne diyorum gizlemiyorum

Sensiz yaşamak zor geliyor bana

Her an içimdesin her an kalbimdesin

Seni seviyorum seviyorum

Sensiz yaşayamam sensiz hiç olamam

Sensiz yaşamak zor geliyor bana

Her an içimdesin her an kalbimdesin
Seni seviyorum seviyorum

Ve o an gelirde

İşte o an ben yaşıyamam

Hangi yönünü çok seviyorum

Biliyormusun sevgilim

Biraz içince başın dönünce

Anlatınca bana o halini

Sonra dalınca derin bakışınca

Gözlerindeki o sevinç

Bana sarılınca sonra sorunca

Ne kadar seni sevdiğimi

Sen gittiğin an biter cesaretim

Uzar hedeflerim hayallerim

Bitmez sorular dinmez kederim

O düşünceler üzüntüler

Bak ne diyorum....

اینم آهنگی که‌ توی وبلاگمه یه آهنگ زیبا با صدای دلنشین رفعت ال رومان خواننده‌ی ترک

معنیشم به زودی می نویسم


آسمان


نگاهم را به آسمان گره میزنم

ستاره‌هایش به من چشمک می زنند

و شهاب هایش لبخند

توگویی آسمان صورت یار است

یا که یار در آسمان است

تو گویی آسمان خود اوست

که اینچنین وقف تماشایش شده‌ام

که می خواهم در او اوج بگیرم و تا عمقش پرواز کنم

تا

دلم

دمی

بیارامد.

دلنوشته