۱۳۹۲ تیر ۳۰, یکشنبه

نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم

زیباتر می شوم هر روز
از همان وقتیکه ایستادی در دل ماه
و با نگاهی ارغوانی
آمالت را به بادها سپردی
و تمامی گفتەها آشنا شدند
 وقتی خیره به سو سوی چشمم نگریستی
و از دل گفتی و از لبخند
و  تمامی واژە ها را دچار کردی
و مرا
که با ترسی دل انگیز و خیالی مخملین 
به زیبا شدن ادامه دادم
زیبایم کن! 
برق چشمانم تشنه چکیدن است
در حریر آستان رویا
د.ن.

۱ نظر:

مهسا در حالیکه تو رو تحسین میکرد گفت...

دُرم از دیده چکانست ...

به به

ایستادی در دل ماه

آمالت را به بادها سپردی

از دل گفتی و از لبخند

و تمامی واژە ها را دچار کردی

و مرا

خیلی خوبه خیلی خوب.