۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه

گیج

در میان این همه واژه و فکر می چرخم
سرم دارد گیج می رود
اما دلم امان نمی دهد
بگو
بنویس
از لابلای واژەها به او جان بده
گم شدەام در میان تضادهایت
هجوم احساس امانم نمی دهد
یخ کردەام
سرمایی استخوان سوز است اینجا
رها میکنم خود را
دلم دیگر نا ندارد

مبادا
مبادا
مبادا
..........
حرفی نمی زنم
دلنوشته