۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

گنگ مغموم


دلم شعر می خواهد
بی ویرایش
با بوی ناب آرامش
خوابهای ندیدە
راههای نرفته
حرفهای نگفته
بغضهای نشکسته
.
.
.
.
دلم آغوش می خواهد
و یک دل سیر گریه
یک دامن اشک
ترنم باران
ملودی باد
و غروبی دلگیر
.
.
.
.

حالم اصلن بد نیست
تکیه بر دیوار استوار قدیمی
تنها چند قطره اشک
دستی و خیالی
چند سطری شاملو
تا سپیدەدم ....

و بغضی که رخت بربست
دلنوشته

۲ نظر:

مهسا گفت...

میخواهم حادثه را بردارم از دوشم
و خط ممتد فاصله را پاک کنم
میخواهم حرف بزنم
یک دل سیر
و بنوشم از صدات
یک دل سیر
و آرام شوم...

دلم آرامش می خواهد

ღ نوشته هائي كه پيشكش كسي نميشود ღ گفت...

دلم شعر می‌خواهد امشب و بوسه
و دلی كه بلرزد به یاد من
و دستی كه نوازش بداند
و گونه‌ای كه سرخ سرخ باشد از شرم
در آن هنگام كه نگاهمان گره خورده در هم
دل تنگ من امشب
بی صبرانه شعر می خواهد و سكوت
دلم شعر می خواهد امشب و مهتاب
و نوری كه روشن كند شب را به جای روز
و گرمایی كه بسوزاند لب را به جای دل
و. . . . . . . .