۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

آن شب قدری که گویند اهل خلوت، امشب است


چه بیتابم! چه بیتابم! چه بیتاب!
برای آرامش نیمه شب
آن هنگام که قلبی از جا کنده می شود
و در آسمانها به پرواز درمی آید
برای لمس قلب تو
بی قرارم!
برای آن هنگام که روی ابرها با من قدم بر می داری
عشق نفسم را به شماره انداخته است
پناه میاورم به شعر
مسیر چشمانت را که دنبال می کنم
به کوه می رسم
به آسمان
اوج می گیرم
سرد است!
نفسی عمیق می کشم
و آرامش حس خوب بودنت چون خون به رگهایم می دود
و داغ می شوم
چون آفتاب مرداد بر شنهای کویر
چشمانم را در دستانت می گذارم
و رویایت را در قلبم
 چنان بی تابم که هزار سال پیش از رسیدنت راهی شدە ام انگار
به سمت تو
به سمت آسمان
دلنوشته

۱ نظر:

sara گفت...

چنان بی تابم که هزار سال پیش از رسیدنت راهی شدە ام انگار

عالی بووووود، خدایی مثل همیشه زیباااااااااا