۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

غروب خورشید


گاهی غروب خورشید رو من و گلم و گوسفندی که یه دوست برام کشیده ، با هم میشینیم میبینیم ، و گاهی هم تنهایی میشینم بهش خیره میشم ، آخه گلم از غروب خوشش نمیاد ، دلش میگیره . دیروز توی سیاره‌م چهار بار خورشید غروب کرد ، یه روزهایی غروب کردن خورشید رو دوست دارم و میشینم با لذت بهش خیره میشم ، اما گاهی هم نه ، گاهی وقتی غروب خورشید رو میبینم دلم میگیره و حتی گریه‌ هم میکنم ، اما باز هم با همه دلتنگیهاش زیباست. چون میدونم حتی پس از شب یلدا بازهم خورشید متولد میشه و طلوع میکنه. و میدونم که هر شب شب یلدا نیست.

دلنوشته

۱ نظر:

ناشناس گفت...

motmaenam to on ghoroba k delet migire ashkat didani mishe
akhe midoni adama in mogheha khili b asemon nazdik mishan
rasti man
delam ye gosfand mikhad khili vaghte gaza nakhordam