۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

قرار...


قرار بود به دلها کمی قرار بیاید

قرار بود که اسباب پای کار بیاید

قرار بود نرنجد دلی ز گفتن حرفی

قرار بود سـر عـقـل روزگار بیاید

قرار بود که دیگر قفس نداشته باشیم

. . . و گل به بدرقه سیم خاردار بیاید

قرار بود اگـر صبر داشـته باشـیم

برای تمـشیت کار ، یک سـوار بیاید

قرار بود که بعد از هزار و سیصد و اندی

درخت صلح و عدالت کمی به بار بیاید

قرار بود سری بی گنـه به دار نبـاشد

قرار بود ، فـقـط تا به پـای دار بیـاید

قرار بود خـدا بـاشـد و محبت مردم

قرار بود وطن هم در این شمار بیاید

برای آنکه بدانیم رنگ سبز چه زیباست،

قرار بود که بـعـد از خـزان بـهـار بیاید

قرار بود که عاشق شدن گناه نباشد

قرار بود که احساس هم به کار بیاید

قرار بود که ( کیوان ) ما به مدرسه ی عشق

به پـای خـویـش و از روی اختیار بیاید

چه زود قول و قرار گذشته رفت ز یادت

قرار بود دلت با دلم کنار بیاید


کیوان هاشمی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سپاس از اینکه سروده ی مرا در وبلاگتان گذاشتید . بیشتر سپاسگزار می شوم اگر به سایت من مراجعه کنید و اصل شعر را بدون غلط های چاپی و کامل بگذارید - مرتضی کیوان هاشمی www.keyvaan.com