به عمق زندگی مینگرم و به فکر فرو میروم ، یهو یه صدا حواسم رو پرت میکنه ، یه صدای آشنا با یه چهرهی آشناتر، کسی که از من دوستی و محبت و پناه میخواد.
از فکر میام بیرون و با آغوش باز اون رو پذیرا میشم و با تمام وجودم عشق و محبت و پناه بهش میدم .
همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه.....................
اون روی سکه نمایان شد.
اما چرا؟ مگه اون جز پناه و محبت چیز دیگهای از من دید؟
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران، وای به حال دگران
اما بازم ازت ممنونم ،چون درس بزرگی بهم دادی ، هرچند تلخ .
به قول شاعر: عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد
دلنوشته
۵ نظر:
با سلام
خيلي زيبا و قشنگ بود
تو نيكي مي كن و در دجله انداز، كه ايزد در بيابانت دهد باز
منتظر نوشته هاي قشنگ ديگرت هستم.
يا حق
سلام خدمت شما
این نوشته ها واقعا زیباست و با احساس نوشته شده
و به دل میشینه...
همیشه شادمان ، موفق و سلامت باشید
بسیار زیبا و پر احساس ....خسته نباشید ....وبلاگ بسیار قشنگی دارین
بسیار زیبا و پر احساس ....خسته نباشید ....وبلاگ بسیار قشنگی دارین
باسلام
بخشی از نوشته های شما را خواندم بسیار ساده روان زیبا بودند روزهای خوب و لحظاتی خوش برایتان آرزومندم
ارسال یک نظر