۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

ما گذشتیم و....


به عمق زندگی مینگرم و به فکر فرو میروم ، یهو یه صدا حواسم رو پرت میکنه ، یه صدای آشنا با یه چهره‌ی آشناتر، کسی که از من دوستی و محبت و پناه میخواد.



از فکر میام بیرون و با آغوش باز اون رو پذیرا میشم و با تمام وجودم عشق و محبت و پناه بهش میدم .



همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه.....................



اون روی سکه نمایان شد.



اما چرا؟ مگه اون جز پناه و محبت چیز دیگه‌ای از من دید؟
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران، وای به حال دگران

اما بازم ازت ممنونم ،چون درس بزرگی بهم دادی ، هرچند تلخ .

به قول شاعر: عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد

دلنوشته

۵ نظر:

Unknown گفت...

با سلام
خيلي زيبا و قشنگ بود
تو نيكي مي كن و در دجله انداز، كه ايزد در بيابانت دهد باز

منتظر نوشته هاي قشنگ ديگرت هستم.

يا حق

ناشناس گفت...

سلام خدمت شما
این نوشته ها واقعا زیباست و با احساس نوشته شده
و به دل میشینه...
همیشه شادمان ، موفق و سلامت باشید

ناشناس گفت...

بسیار زیبا و پر احساس ....خسته نباشید ....وبلاگ بسیار قشنگی دارین

ناشناس گفت...

بسیار زیبا و پر احساس ....خسته نباشید ....وبلاگ بسیار قشنگی دارین

خودآگاهی گفت...

باسلام
بخشی از نوشته های شما را خواندم بسیار ساده روان زیبا بودند روزهای خوب و لحظاتی خوش برایتان آرزومندم