اکنون مستم
نه از شراب
که از حضور گرم تو
اکنون مستم
نه از شادی
که از غم عشق فراوانت
اکنون مستم
مست تو، مست دل، مست عشق،
مست تر از هر شراب نابی
با شراب محسور کنندهی عاشقانههایت
حرفی بزن
مست ترم کن
تا اوج بگیرم
تا به پرواز درآیم
تا ببینی که عشقت به کدامین آسمانم میبرد
تا ببینی که درون دشت رویا چه سبکبال می دوم
می دوم و می خوانم
برای تو
برای عشقت
برای دلم
برای دلت
حرفی بزن ، مستم کن
دلنوشته
۵ نظر:
مرا درياب
تو اي تنهاترين شاهد
تو اي تنها در اين دنيا و هر دنيا
بجز تو آشنايي من نمييابم
بجز تو تكيهگاه و همزباني من نميخواهم
مرا درياب
تو ميداني كه من آرام و دلپاكم
و ميداني كه قلبم جز به عشق تو
و نام تو
و ياد تو
نخواهد زد
و ميداني كه من ناخوانده مهماني در اين ظلمتسرا هستم
قسم به راز چشمانم
به اقيانوس بيپايان رويايم
به رنگ زرد به رنگ بيوفاييها
به عشق پاك
به ايمانم
به آه سرد تنهايي
به قلب مردهي زاغان
به درد كهنهي زندان
به اشك حسرت روحم
به راز سر به مُهر سينهي اسبم
اگر دستم بگيري و
از اين زندان رها سازي
برايت عاشقانه شعر خواهم گفت
همين يك قلب پاكم را
و روح بيقرارم را كه زندانيست
به تو اي مهربان تقديم خواهم كرد
درود بر شما
كاش مي شد احساسم را از خواندش به همان زيبايي بيان مي كردم
بسيار عالي بود
موفق باشيد
سلااااااااااااااااااام
من میشناسمت شما خاله هستیییییییییییییییی
خیلی اتفاقی پیدات کردم خاله
نوشته های قشنگی بودن همه رو خوندم
بوس بوس بوس
سلام
اين شعر قشنگت را هم خوندم
به اين همه مهرباني و احساس درود
با سلام
خیلی زیبا و قشنگ بود، مثل همیشه
موفق و پایدار باشی
یا حق
ارسال یک نظر