۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

رحم


هرگاه دلم را می سرایی
واژه‌ها را در خود غرق می کنی و
قلم را بر روی دفترم ذوب می کنی
کمی آرامتر مهربانی کن جان من!
بر دل ناشکیب دربدر من که رحم نکردی
مهربانم! دست کم دلت به حال واژه‌ها بسوزد...


دلنوشته

۱ نظر:

همیشه جوجوی خاله جونش چی گفت...

این واژه‌ها که جز تو نیستند
شب و روز
تمام زندگی من نیز همین است
که بتراشم واژه‌ها را
چون آنجلو
که داوود را
و بیرون بکشم تو را

از دل سنگشان



قشنگ بود خیلی ...