دیروز حسابی داشت بارون میومد. از پنجره بیرون رو نگاه میکردم، بارون خیالم رو خیس کرد، هوس کردم برم کمی زیر بارون قدم بزنم، بارونیم رو پوشیدم و زدم بیرون. به مردم نگاهی کردم ، چهقدر این مردم به نظرم عجیب اومدن . چرا همه از بارون فرار میکردن؟ غیر از اینه که میگن بارون رحمت الهیه؟ اما خوب که نگاه کردم دیدم بعضیها زیر یه سایهبونهایی ایستادهن و دارن به بارون نگاه میکنن و بعضیها هم مثل من با اشتیاق زیر بارون قدم میزنن و ازین رحمت الهی لذت میبرن.
توی زندگی هم همینه بعضیها اتفاقات زندگی رو بی تفاوت نگاه میکنن ، بعضیها با نگرانی اما هر دو دسته منتظر تموم شدنش هستن، بعضیها هم ازش فرار میکنن و بعضیها با دل جون و دل و باعشق به استقبالش میرن و پابه پاش راه میفتن تا تموم میشه و به آخر میرسه. و چهقدر زیباست که کسی باهات همراه بشه و باعشق همپات بیاد تا بارون تموم میشه .و این یعنی زندگی .....
حیف نیست زندگی رو باعشق راهی نکنیم؟
دلنوشته
۱ نظر:
چهقدر زیباست که کسی باهات همراه بشه
چه زيبا و قشنگ نوشتي، چه با صفا نوشتي
هميشه ادامه بده.
يا حق
ارسال یک نظر