یکی دو روز دیگر از پگاه چو چشم باز می كنى زمانه زیر و رو زمینه پرنگار مى شود به تاج كوه ز گرمى نگاه آفتاب بلور برف آب می شود دهان دره ها پراز سرود چشمه سارمى شود فراز خارهاى هفت رنگ نفس زنان و خسته می رسد غریق موج كشتزار می شود درین بهار... آه چه یادها چه حرفهاى ناتمام دل پر آرزو چو شاخ پر شكوفه باردار می شود نگار من امید نوبهار من لبى به خنده باز كن ببین چگونه از گلى خزان باغ ما بهار می شود
۳ نظر:
تا جایی که من میدونم از بین تماماین آدمایی که راجع به دلنوشته نظر میدن فقط خالهی منی حالا هی خاله خاله کنن با این حرفا که خالشون نمیشی
:)) ای حسود (بوس)
یکی دو روز دیگر از پگاه چو چشم باز می كنى زمانه زیر و رو زمینه پرنگار مى شود به تاج كوه ز گرمى نگاه آفتاب بلور برف آب می شود دهان دره ها پراز سرود چشمه سارمى شود فراز خارهاى هفت رنگ نفس زنان و خسته می رسد غریق موج كشتزار می شود درین بهار... آه چه یادها چه حرفهاى ناتمام دل پر آرزو چو شاخ پر شكوفه باردار می شود نگار من امید نوبهار من لبى به خنده باز كن ببین چگونه از گلى خزان باغ ما بهار می شود
ارسال یک نظر