۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

شعر


وقتی برای گفتن حرف دلم ، واژه کم می آورم
به ناچار شعر می گویم
گوش کن! برایت یک دل سیر حرف دارم
که نمی توانم بگویم.
ببین چگونه شاعرم کرده‌ای
بدون گفتن حتی یک غزل
........





دلنوشته

۲ نظر:

جوجوهه گفت...

وقتی برای گفتن حرف دلم ، واژه کم می آورم
به ناچار شعر می گویم
گوش کن! برایت یک دل سیر حرف دارم
که نمی توانم بگویم.
ببین چگونه شاعرم کرده‌ای
بدون گفتن حتی یک غزل


بیان چقدر واژه واژه این شعرت رو میتونم لمس کنم
چقدر این شعر نزدیکه به من
خیلی قشنگ بود عزیزم

جوجوهه گفت...

گوش کن! برایت یک دل سیر حرف دارم

بیانم
نفسم
عزیز دلم
قربونت برم
عشق من

خاله دلم لک زده برای گفتن این عشقولانه ها فخط و فخط به شما
دلم لک زده برای اون خنده هات با چال گونه هات(یادت باشه عکست رو برام نفرستادی ها )
دلم لک زده برای وقتی که دستت رو می زدی زیر چونه ات و می خندیدی
دلم لک زده برای دلبری کردن برات( چه میچسبیدا)
خداییش فک نمیکنی دلم لک لک شده باشه؟؟؟
خاله هرکی این شکلک آغوش رو برام میفرستم یاد شما دلم رو چنگ میزنه
خاله من هنوز منتظرم خیلی زود بیای و ازت سوالم رو بپرسم
خاله مواظب خودتو و دلتو عمو کمال و همسر آینده من هستین که؟؟؟
راستی خاله بهت گفته بودم ؟؟؟؟؟
تا نیای بگی نهههههههههههههه
نمیگم بقیه اش رو
فوتی نا...
( خیلی خوشحال شدم توی وبلاگم کامنتهات رو دیدم)