۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

سرک


با شوق سرکی می کشم در گوشه و کنار زندگی
شاید جایی، وقتی، سراغی از من گرفته باشی
و تصور کن حال دلم را پس از آن
دلنوشته

۵ نظر:

بیان مولایی گفت...

بین خودمان بماند،دیگر تو هم برای شب‌های چشم به راه این
شهر هیچ پیغامی نمی‌‌فرستی،حتی از دیرترین دوردست پنهان خیال
هایت،سلامی‌،شبیه یک بوسه ........... سیروس جمالی

مهسا گفت...

شاید جایی، وقتی، سراغی از من گرفته باشی
و تصور کن حال دلم را پس از آن



شاید جایی وقتی سراغی از من، از من؟؟؟ { رویا}


خیلی قشنگ بود عالی بود

@};- {گل}

آنکه می گویی بگو، لال می شود گفت...

با هر زبان که من بتوانم

شعری به دلفریبی ناز نگاه تو
شیرین و دلنشین
بسرایم

و آن نغز ناب را
مثل تبسم تو
که شعر نوازش است
روزی هزار بار بخوانم



آنگاه
پیش رخت زبان بگشایم.

همیشه جوجوی خاله جانش چی گفت...

نگاهت کافیست

تا دوباره در هوایت پر بگیرم

من هر روز را به بهانه ی آمدنت شب می کنم


تو همیشه میهمان ترانه هایِ شبانه ء من هستی!

درست راس ساعت دلتنگی ...




( این روزا کمی شبیه این پست اتونم شاید )

ناشناس گفت...

عالی بود