۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

حس گنگ


تا دوباره‌ کی بیایی .......

حس عجیبی دارم ، مثل تنهایی ، مثل غریبی ، مثل ...

نمیدونم دلم رو چه‌جوری بنویسم ، انگار سالهاست چیزی ننوشته‌م ، انگار هیچوقت هیچی ننوشته‌م.

میخوام تمام حس قلبم رو بنویسم اما حتی خودمم نمیدونم این حسی که دارم از چه جنسیه؟ انگار هیچ واژه‌ای رو نمیشناسم ، انگار واژه‌ها از دست دلم فرار میکنن.

شاید حسم یه چیزی باشه از جنس دلتنگی ، اما یه دلتنگی غریب و نامانوس که با بقیه‌ی دلتنگیها فرق داره، یه دلتنگی که خودش کلی تنها و دلتنگه.

نمیدونم چه‌ حسیه این حس که چند روزه توی قلبم آشیونه کرده.

کاش..................

هوا ابریه ، کاش کمی بارون میبارید. دلم بارون میخواد........

دلنوشته

۱ نظر:

Unknown گفت...

با سلام

یادم میاد، روزی روزگاری، قولی در کار بود، که در هر شرایطی ، این واژه ها در حبس نمانند، و بر روی کاغذ آمده و خودنمائی کنند.
حالا چه شده، من هم نمیدانم.

منتظر نوشته های قشنگ بعدی هستم.
یا حق