۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

هر چه بادا باد . . .


هر چه بادا باد . . .

دو تا سیب سرخ نذر چشمهای تــــــــــــــو کردم

دچار شده ام به نوشتن چیزهایی که فقط تو می خوانی و لاغیر

و گفتن چیزهایی که فقط تو می شنوی و لاغیر
انگار من به دنیا آمده ام که تو را دوست داشته باشم
و تو به دنیا آمده ای که من دوستت داشته باشم
هی درخت سیب کاشتم
هی عکس سیب کشیدم
هی خواب سیب دیدم
اما انگار نه من آدم می شوم
و نه تو حـــــــــــــــــــــــوا . . .


۳ نظر:

Unknown گفت...

با سلام
زيبا بود
يا حق

ناشناس گفت...

شیخده خشنگ بود خاله:-*

مهسا وقتی دچار شده بود گفت...

دچار شده ام به بی قراری
دچار شده ام به تو
دچار شده ام به هوس سیبی که تو برایم نخواهی چید...

از خوتم همین طوری یه شیزی در آوردم
ببشیدا مامان کوشولو :x