تو نمی توانی بفهمی چه ها میکشم
از نبودنت محبوب من
سوال هایی که تمامی ندارند، شبی که بسیار درازست
آن اندیشه ها ،دل شکستگی ها
تو ، سهم بزرگ جوانی من تو، مفهوم جوانی منی
ما چه چیز هایی را که باهم زندگی نکردیم
مانند یک کتاب رمان قطور
لحظه رفتن تو
دیوانه می شوم
نمی توانم آرامش داشته باشم
دپرس می شوم و دلم میگیرد
و تو نمیدانی دیگر چه ها که بر من میرود
ببین چه میگویم ، پنهان نمی کنم از تو
بی تو زندگی برایم سخت است
هر لحظه در قلب منی هر لحظه در دل منی
ترا دوست دارم، دوست دارمت
بی تو زندگی نمی توانم، بی تو هیچم
بی تو زندگی برایم سخت است
هر لحظه در قلب منی هر لحظه در دل منی
و ان لحظه فرا می رسد
آن لحظه ای که نمی توانم زنده بمانم
کدام حال ترا از همه بیشتر دوست دارم؟
میدانی محبوب من؟
کمی که مینوشی و سرت گیج میرود
و وقتی آن حالت رو به من توضیح میدهی
و بعد که به چشم هم خیره میشویم
شادمانی که در چشمانت هست
و بعد که در آغوشم میگیری و می پرسی
که چقدر ترا دوست دارم
از لحظه رفتنت جسارتم به پایان میرسد
و اهداف و آرزو هایم به دور دست ها می پرند
سوالها یم تمام نمی شود و دل تنگیم آرام نمی گیرد
آن اندیشه ها ،دل شکستگی ها ....
ببین چه میگویم.....
۱ نظر:
پر زدی و ندیدی بال سفر نداشتم
گفتی رها شو،اما من دیگه پر نداشتم.....
مرسی خاله خیلی قشنگ بود
ارسال یک نظر