صدایت می زنم
کوه بازمی گرداند صدایم را
پژواک صدا صدا صدا
در میان صداهای رفته
و بازآمده
پی نام تو میگردم
پرشور، سرگردان، بی تاب......
گم کردهام نشانی ات را ؟!
یا که شاید دیگر ، برجای نمی گذاری نشانی از خود ؟
دیوانهام آیا ؟
آری ، هستم
گفتهام بارها
و میدانم پژواک دیوانگی هایم روزی
سرگردان تر میکند مرا، تورا
شوقهایم را پاسخی
تاب بی دلی ات نیست مرا
مزهی بهار می دهی بهار
باران، باران ، باران
دلنوشته
۱ نظر:
زيبا بود.
ارسال یک نظر