۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

نگاه


تو پی خورشید می گردی

پی لبخندی از ماه

و به او می نگری

تو چه را می جویی؟

تو که را می جویی؟

پی رنج آمده‌ای؟

یا به دنبال عشقی ؟

طراوت را در شبنم رخ او به یاد می آوری

اما، اما ،اما

تو نمیدانی

ابر احساس این نگاه

دیرزمانیست

قطره اشکی نیز نیفشانده

تو میخواهی

غرق در چشمانش شوی

با نگاهی

اما

با کدامین نگاه؟

در کدامین دریا؟

ترانه‌ی لبانش همه قفل و زنجیر است

چونان چون پرنده‌ای بال و پر بسته

چون پرنده‌ای در بند

اسیر قفس طلایی

در دل دل ماندن و رفتن

در آسمان کدامین نگاه

پرواز را آرزو می کنی؟

کدام آسمان؟

اینجا جز سقفی بلند و نیلگون

آسمانی نیست

دلنوشته



۱ نظر:

Unknown گفت...

با سلام

خیلی زیبا و قشنگ بود، هر چند که روزها منتظر دیدن مطالب قشنگ ماندم، اما ظاهرا ارزش انتظار را داشت.

خیلی زیبا سرودی
موفق و پایدار باشی
یا حق