۱۳۸۷ خرداد ۱۸, شنبه

گهواره



دلم تنگه برای گریه کردن ، کجاست مادر کجاست گهواره ی من


همون گهواره ای که خاطرم نیست همون امنیت حقیقی و راست


همون جايی که شاهزاده قصه همیشه دختر فقیر و می خواست


همون شهری که قد خود من بوداز این دنیا ولي خیلی بزرگتر


نه ترس سایه بود نه وحشت باد ، نه من گم می شدم نه یه کبوتر


دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر کجاست گهواره ی من


نگو بزرگ شدم نگو، که تلخه. نگو گریه دیگه به من نمی یاد


بیا منو ببر نوازشم کن دلم آغوش بی دغدغه ميخواد


تو این بستر پاییزی مدفون که هر چی نفس سبزه بریده


نميدونه کسی چه سخته موندن مثل برگ روی شاخه ی تکيده


دلم تنگه برای گریه کردن. کجاست مادر کجاست گهواره ی من؟


ببین شکوفه ی دل بستگی هام چه قدر آسون تو ذهن باد میمیره


کجاست آن دست نورانی و معجز ؟ بگو بیاد و دستمو بگیره


کجاست مریم ناجی مریم پاک چرا به ياد این شکسته تن نیست


تو رگبار هراس و بی پناهی چرا دامن سبزش چتر من نیست


دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر کجاست گهواره ی من ؟

هیچ نظری موجود نیست: