۱۳۸۷ خرداد ۲۹, چهارشنبه

تردید



در دل دل رفتن و ماندن بودم که تو رفتی

و من به ماندن شدم مجبور

به دلتنگی شدم دچار

تو رفتی

و مرا با من و دل

و مرا با غم و عشق

گذاشتی تنها

غمی که گفتنی نیست

عشقی که خوندنی نیست

نمیدانم از رفتنت غمگین شدم یا شاد

یا که هردو

شادمان که من ماندم و من

غمگین که من ماندم و عشق

به شماره‌ افتادن نفسهایم را

دلیلی هست آیا؟

لیک اگر هم باشد

من نمیدانم

نمیدانم که چرا هست

درد من بودن و نبودن نیست

درد من چرای بودن است

درد من را درمانی هست آیا؟

میدانم که میخوانی

میدانم که میفهمی

پس بخوان و بدان

عشقی که دادی به من

پر ز رنج و اندوه است

پر ز دلتنگی و غم

پر ز آوای اشک

پر ز بوی تند خیانت

پر ز تردید و گناه

تو برای من از عشق میگویی

من درد عشق را میشنوم

تو برای من از وفا میگویی

من خیانت را میشنوم

تو سراپا همه خوبی

من همه غرق گناه

تو سراپا همه عشق

من همه سوزم و آه
دلنوشته

هیچ نظری موجود نیست: