۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه

شب تنهايي خوب




شب تنهايي خوب


گوش كن ، دورترين مرغ جهان مي خواند.


شب سليس است، و يكدست ، و باز.


شمعداني ها


و صدادارترين شاخه فصل ، ماه را مي شنوند.


پلكان جلو ساختمان ،


در فانوس به دست


و در اسراف نسيم ،


گوش كن ، جاده صدا مي زند از دور قدم هاي ترا.


چشم تو زينت تاريكي نيست.


پلك ها را بتكان ، كفش به پا كن ، و بيا.


و بيا تا جايي ، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد


و زمان روي كلوخي بنشيند با تو


و مزامير شب اندام ترا، مثل يك قطعه آواز به خود جذب كنند.


پارسايي است در آنجا كه ترا خواهد گفت :


بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق تر است.

هیچ نظری موجود نیست: