۱۳۸۷ خرداد ۱, چهارشنبه

HARSH WORDS


سخن درشت/ تند

بامردي كه در حا ل عبور بود برخورد كردم
اوو!! معذرت ميخوام
من هم معذرت ميخوام
دقت نكردم
من واين غريبه .ما خيلي مؤدب بوديم

خداحافظي كرديم و به راهمان ادامه داديم

اما در خانه چيزي متفا وت گفته میشه

با آنهايي كه دوست داريم چطور رفتار ميكنيم

كمي بعد آنروز، در حال پختن شام بودم

پسرم خيلي آرام كنارم ايستا د

همينكه برگشتم به اوخوردم

وتقريبا" انداختمش

بااخم گفتم اه !! ازسرراه برو كنار"

قلب كوچكش شكست ورفت

نفهميدم كه چقدر تند حرف زدم

وقتي توي تختم بيدار بودم

صداي آرام خدا دردرونم گفت

آداب معمول را رعايت ميكني وقتي با يك غريبه برخورد ميكني

اما با بچه اي كه دوستش داري بد رفتار ميكني

برو به كف آشپزخانه نگاه كن

آنجا نزديك در چند گل پيدا ميكني

آنها گلهايي هستند كه او برايت آورده است

صورتي و زرد و آبي خودش آنها را چيده

آرام ايستاده بود كه سورپريزت بكنه

وهرگز اشكايي كه چشماي كوچيكشو پر كرده بود نديدي

در اين لحظه احساس حقارت كردم

واشكام سرازيرشدند

آرام رفتم و كنار تختش زانو زدم

بيدار شو كوچولو ، بيدار شو

اينا گل ها ين كه تو برام چيدي؟

او خنديد— اونارو كنار درخت پيدا كردم

ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن

ميدونستم دوستشون داري ، مخصوصا" آبيه رو

گفتم پسرم واقعا" متاسفم ازرفتاري كه امروز داشتم

نميبايست اونطور سرت داد بکشم

گفت :اشكالي نداره من به هر حال دوستت دارم مامان

گفتم :من هم دوستت دارم پسرم

و گلهارو هم دوست دارم ، مخصوصا" آبيه رو

هیچ نظری موجود نیست: