۱۳۸۷ خرداد ۳, جمعه

مادر


ای مادر عزیز که جانم فدای تـــو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو
هرگز نشد محبت یاران و دوستان
همپایه محبت و مهر و وفـــای تو
مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست
این سینه خانه ی تو و این دل سرای تو
آن گوهر یگانه دریای خلقتی
کاندر برون زعهد مدح و ثنای تو
هر بهره ای که برده ام از حسن تربیت
باشد زفیض کوشش بی منتهای تو
ای مادر عزیزم که جان داده ای مرا
سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو
اگر جان خویش هم زبرایت فدا کنم
کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو
تنها همان توئی که چو برخیزی از میان
هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو
خوشنودی تو مایه خوشنودی من است
زیرا بود رضای خدا در رضای تو
گر بود اختیار جهانی به دست من
می ریختم تمام جهان را به پای تو



ابوالقاسم حالت


این دو شعر هم تقدیم به مادرم که‌ از برگ درخت هم بهتره

هیچ نظری موجود نیست: