۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه

دلنوشته


بنام یکتا اورمزد دانا

دلم می خواد بنویسم.برای خودم برای دلم برای دل نوشته.... اما نمیدونم از کجا باید شروع کنم و از چی بگم اینقدر حرف توی دلم تلنبار شده که‌ نمی تونم بر روی کاغذ بیارمشون. یادمه یه‌ موقعی راحت حرفهای دلم رو مینوشتم و چقدر احساس خوبی بهم دست میداد،سبک می شدم ، دلم آروم می شد .یکی از دوستام بهم گفت مهم اینه که دوباره شروع کنی . خب منم شروع کردم تا ببینم بعدا به کجا میرسم ، ببینم آیا واقعا میتونم اینهمه حرف نگفته رو طوری بر روی کاغذ بیارم که خوندنی بشه ، امیدوارم که‌ بتونم . پس اگه دوستم نیستی نگاهی کن و بگذر و اگه دوستی بهم کمک کن ......... خرد نگهدارتون

هیچ نظری موجود نیست: