۱۳۸۷ تیر ۱۲, چهارشنبه

گفتگوی خرد و دل 1




- تو میدونی چرا روزهای خوب اینقدر زود میگذرن؟


-نه ، اما شاید چون قدرشونو نمیدونیم زود قهر میکنن و میرن .


-مگه چیزهای زخوب هم قهر کردن بلدن؟


-نمیدونم


-من خیلی از چیزهای خوب خوشم میاد ، اما ؟چرا همه‌ی ما بیشتر به بدیها فکر میکنیم؟ مگه توی زندگی چیزهای خوب وجود نداره که ما بهش فکر کنیم. مثلا وقتی کسی در حق کسی خوبی میکنه سریع فراموش میشه ، اما وقتی بدی بکنه تا دنیا دنیاست یاد آدم میمونه . خیلی عجیبه نه؟


-آره عجیبه ، البته چیزهای خوب تو این دنیا کم نیست خیلی هم زیاد فقط چشم دیدن میخواد ، مثلا آسمون ، عشق ، فکر ، هوا ، باران ، رنگین کمان و و و و اما جالبه که از بین این همه چیزهای خوب ما همه‌ش دنبال چیزهای بدیم.


-آخه بعضی وقتها آدم واقعا مجبور میشه به چیزهای بد هم فکر کنه ، بعضی از آدمهای بد وقتی دور و ورت هستن مجبورت میکنن.


-تا حالا فکرشو کردی وقتی آدم به خوبیها فکر میکنه ، چه حس زیبایی بهش دست میده؟


-آره همیشه همینطوره


-آه که چه‌قدر چیزهای خوب زود از دست میرن و چه‌قدر بدیها ماندگارن


-زمان چه‌قدر زود گذشت


-و چهره‌ دیگران چه‌قدر خوب نمایان شد


-و چه‌قدر ترسناک بود، هیچوقت یادم نمیره‌ جه کابوس سرد و تاریکی بود و هر لحظه در کمال ناباوری به حقیقت نزدیک و نزدیکتر میشد........


-تا بالاخره به آن پیوست و در آسمان زندگی دروغ شروع به وزیدن کرد.....
دلنوشته

هیچ نظری موجود نیست: